رنجش خاطره هام از تو و دل دادن نیست
رنجشم از غزل و از غم و دل کندن نیست
دل من از نفس قاصدک ها پُر میشه
شب من با همه خاطره ها گم میشه
من برات دفتر شش جلدی عشق آوردم
تو برام کاغذ و مِهر و نفقه آوردی
دختری بودم و من در قفست زن میشم
پسری هستی و هرچی که بشه مرد میشی
صاحب این همه مردانگی و این خونه
منم و یک قفس و یک نفس و دیوونه
شاید این زندگیِ تو بشه بر وفق مراد
وای از این داد و هوار و وای از عشق،داد…
سمانه جلالی